سلیم بن قیس – کتاب اسرار آل محمد (ص)

امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره کتاب او می گوید:
هر كس از شیعیان و دوستان ما كتاب سلیم بن قیس را نداشته باشد،
چیزی از مسائل ولایت ما نزد او نیست و از اسباب ما آگاهی ندارد.
این كتاب الفبای شیعه و سرّی از اسرار آل محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است.
***
امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ نیز می فرماید:
سلیم راست گفته است، خدا او را رحمت كند همه این احادیث از ماست و از آنها خبر داریم.

❊❊❊

پس از وفات ابوذر، در سال 35 هجری قمری، سلیم به بصره رفت و در رکاب علی (ع)، در جنگ جمل شرکت کرد.
در این جنگ، که از سوی طلحه و زبیر علیه امام علی (ع) طرح ریزی شده بود، 12 هزار تن از یاران علی (ع) و 120 هزار تن از دشمن حضور داشتند.
سلیم بن قیس، اولین تجربه رزمی اش را به دست آورد و ماجرای آن را در جنگ جمل ثبت کرد.
وی در پایان گزارش خود را از آن جنگ می گوید: جنگ از سوی طلحه شروع شد و به کشته شدن وی و شکست زبیر انجامید.
حدود یک سال پس از این نبرد، جنگ صفین درگرفت. سلیم نیز در این جنگ شرکت کرد و به یاری امام خود علی (ع) شتافت.
او مطالبی نیز درباره این نبرد نقل کرده است.
در بخشی از کتاب سلیم آمده است: از سلیم بن قیس پرسیدند: آیا در جنگ صفین شرکت داشتی؟ پاسخ داد: آری.
پرسیدند: آیا در جنگ لیلة الحریر حضور داشتی؟
گفت: آری. پرسیدند: آن هنگام چند ساله بودی؟ سلیم گفت: چهل ساله.
سپس خاطراتی از آن جنگ نقل کرد.
برخی از تاریخ نگاران، به یاری همین پرسشها و جوابها، تاریخ تولد سلیم را به دست آورده اند.
سلیم پس از صفین در سال 38 هجری قمری همراه امام علی (ع) به کوفه برگشت و بی درنگ به مدائن رفت.
❊❊❊

در سال 75 هجری قمری، حکومت حجاج خون آشام بر عراق و کوفه شروع شد
و قلع و قمع پیروان واقعی رسول الله (ص) به اوج رسید.
سلیم بن قیس، که تا این زمان با استفاده از تدابیر حکیمانه خود و نوشته های گرانبهایش را حفظ کرده بود،
مورد خشم حجاج قرار گرفت.
حجاج دستور داد تا سلیم را دستگیر کنند و به قتل برسانند.
سلیم از کوفه گریخت; به طرف ایران حرکت کرد و در منطقه «نوبندجان فارس » (نورآباد ممسنی) سکونت گزید.

❊❊❊

در اوایل سال 76 هجری، در حالی که سلیم در منزل یکی از دوستانش به نام «ابان »
در نوبندجان به سر می برد، بیمار شد و به سوی معبودش شتافت.
«ابان بن ابی عیاش »، شیعه نوبندجانی و دوست صمیمی سلیم در مقدمه کتاب سلیم مطالبی بیان کرده است
که وضعیت زندگانی سلیم در اواخر عمرش را تا اندازه ای روشن می سازد.
او می گوید: وقتی حجاج وارد عراق شد، قصد کشتن سلیم کرد. او متواری شد; در نوبندجان نزد من آمد و در خانه ما سکونت گزید.
در آن روزگار، من چهارده سال داشتم و می توانستم قرآن بخوانم.
از وی می پرسیدم و او نیز از اهل بدر به من خبر می داد. احادیث زیادی از زبان او شنیدم، ولی آنها را پنهان کردم… .
دیری نپایید که مرگش نزدیک شد. در این هنگام، مرا طلبید و در خلوت با من چنین گفت:
ای ابان، … این کتاب را به شرطی به تو می سپارم که درباره آن با کسی سخن نگویی و بعد از مرگم، هیچ یک از احادیث آن را برای کسی نقل نکنی; مگر آنکه همانند خودت به او اطمینان داشته باشی; و اگر اتفاقی برایت پیش آمد، آن را به یکی از شیعیان مورد اعتماد و دیندار و آبرومند علی بن ابی طالب (ع) بسپاری. من آن شرطها را پذیرفتم. او کتاب را به من سپرد و همه احادیث آن را برایم خواند… . دیری نگذشت که روح از پیکرش گرفته شد. ابان، پس از ذکر مطالبی در این باره، ادامه می دهد: در همان سال (76 قمری) به سفر حج رفتم و خدمت امام سجاد (ع) حضور یافتم; و ابو الطفیل و عمر بن ام سلمه نیز در آنجا حضور داشتند. من سه شبانه روز کتاب را برای امام سجاد (ع) خواندم تا اینکه ایشان فرمود: «سلیم راست گفته است. همه اینها احادیث ماست که از آنها خبر دارم.» از آنجا که عمر بن ام سلمه در سال 83 هجری وفات کرد و بی تردید وفات سلیم قبل از این تاریخ تحقق یافت; بسیاری از پژوهشگران تاریخ وفات سلیم را سال 76 هجری قمری دانسته اند.

نوشته های پیشین

مِی 2024
د س چ پ ج ش ی
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031